اسم من کاتریناست ،
من از وقتی هفت سالم بود، خاطرات تنبیه otk  با اسپنک مراقبت روزانـه بزرگ شده ام.
هر روز قبل از رفتن بـه مدرسه مجبور بودم درون  اتاق نشیمن منتظر م بشینم، که تا پنج که تا به هر طرفم بزنـه و من هر روز مجبور بودم با دردناک بـه مدرسه برم.
مـیگفت این به منظور اینـه کـه در مدرسه درست رفتار کنی.
و بعد از مدرسه ده که تا به هر طرف به منظور مشکلاتی کـه من درون مدرسه درست کرده بودم و والادینم از آنـها خبردار شده بودن مـیخوردم.
هر هفته یکشنبه شب ها مجبور بودم درون اتاقم بمونم که تا با کمربند اسپنک بشم. خاطرات تنبیه otk به منظور اشتباهاتی کـه در طول هفته انجام داده بودم و برای یـادآوری به منظور تغییر و بهتر شدن.
و بعد از هر اسپنک، حداقل یک ساعت حتما کنار دیوار مـی ایستادم .
الان هم توسط شوهرم اسپنک مـیشم و ...
بنابرابن من کل زندگیم از هفت سالگی بـه بعد اسپنک شدم و به اسپنک عادت کرده ام ، اما هنوز هم برام درد داره...

. خاطرات تنبیه otk : خاطرات تنبیه otk




[زن و لذت تنبیـه شدن: داستان اسپنک شدن ای بـه نام کاترینا خاطرات تنبیه otk]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 01 Jul 2018 04:50:00 +0000